جدول جو
جدول جو

معنی غنج زدن - جستجوی لغت در جدول جو

غنج زدن
سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
فرهنگ فارسی عمید
غنج زدن
غنج زدن دل برای چیزی یا کسی، سخت خواهان و آرزومند او بودن
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
فرهنگ لغت هوشیار
غنج زدن
((غَ. زَ دَ))
بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن
تصویری از غنج زدن
تصویر غنج زدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنگ زدن
تصویر رنگ زدن
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغند زدن
تصویر زغند زدن
فریاد زدن، آواز مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
افسانه سرایی کردن، سخن بیهوده گفتن، لاف زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چنگ زدن
تصویر چنگ زدن
دست بردن بچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن باپنجه آزردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طعنه زدن، مسخره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیه زدن
تصویر غیه زدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلت زدن
تصویر غلت زدن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طنز زدن
تصویر طنز زدن
طنز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلت زدن
تصویر غلت زدن
در حال غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسل زدن
تصویر غسل زدن
غسل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
ناپدید شدن ویدا گشتن گم شدن ناپدید شدن: ناگهان غیبش زد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلط زدن
تصویر غلط زدن
در حال غلتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنی شدن
تصویر غنی شدن
توانگر شدن بی نیاز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غند شدن
تصویر غند شدن
گرد آمدن، جمع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنه زدن
تصویر گنه زدن
گناه زدن، یا گناه بخود (بر خود) گناه زدن برخود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منم زدن
تصویر منم زدن
از
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موج زدن
تصویر موج زدن
تلاطم، پیدا آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغه زدن
تصویر نغه زدن
نغ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند زدن
تصویر بند زدن
((بَ. زَ دَ))
ظرف های شکسته را پیوند زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنجه زدن
تصویر پنجه زدن
((~. زَ دَ))
چنگ زدن، کسی را زخمی کردن، کنایه از درافتادن با کسی، جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنگ زدن
تصویر زنگ زدن
((زَ. زَ دَ))
زنگار گرفتن فلز و آیینه و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زنخ زدن
تصویر زنخ زدن
((~. زَ دَ))
سخن بیهوده گفتن، چانه زدن، سرزنش کردن، طعنه زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غیب زدن
تصویر غیب زدن
((غِ. زَ دَ))
ناپدید شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجق زدن
تصویر نجق زدن
((~. زَ دَ))
کسی را به کاری واداشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ونگ زدن
تصویر ونگ زدن
((~. زَ دَ))
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد
فرهنگ فارسی معین