- غنج زدن
- سخت آرزومند بودن مثلاً دلم برای آن غنج می زند
معنی غنج زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- غنج زدن
- غنج زدن دل برای چیزی یا کسی، سخت خواهان و آرزومند او بودن
- غنج زدن ((غَ. زَ دَ))
- بسیار مشتاق و آرزومند چیزی بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
مالیدن رنگ برروی چیزی (در دیوار و غیره) رنگ کردن ملون ساختن
فریاد زدن، آواز مهیب
افسانه سرایی کردن، سخن بیهوده گفتن، لاف زدن
دست بردن بچیزی
چنگ زدن باپنجه آزردن
طعنه زدن، مسخره کردن
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بش زدن
بانگ برآوردن، فریاد بلند کشیدن، غیه کشیدن
کنایه از سخن بیهوده گفتن، بیهوده حرف زدن، چانه زدن
در حالت خواب یا دراز کشیدگی بر روی زمین از یک پهلو به پهلوی دیگر گشتن، غلتیدن، غلت خوردن
چنگ زدن، با پنجه کسی را آزردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
با کسی درافتادن، نبرد کردن
طنز کردن
در حال غلتیدن
غسل کردن
ناپدید شدن ویدا گشتن گم شدن ناپدید شدن: ناگهان غیبش زد
در حال غلتیدن
توانگر شدن بی نیاز شدن
گرد آمدن، جمع شدن
گناه زدن، یا گناه بخود (بر خود) گناه زدن برخود
تلاطم، پیدا آمدن
نجک زدن وا داشتن، سیخ زدن به ستور فشاردادن نجق بعضوی ازستور برای تند رفتن وی، کسی رابکاری واداشتن
نغ زدن
بانگ زدن آواز دادن: (توی همین خانه کاری بسرت بیاورم که مثل مرغ کرکر تا عمر داری ونگ بزنی و بگویی بد بد است)، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصا)، گریستن توام با داد و فریاد (بر اثر ضعف مرض تقاضای چیزی)، یواشکی چیزی را بکسی گفتن، با صدای آهسته و احیانا تو دماغی حرف زدن: (دیشب توی خیابان زن خوشگلی از جلو ما رد شد رفیقمان درگوشش ونگی زد زنکه هم قایم زد توی گوشش)
((~. زَ دَ))
فرهنگ فارسی معین
بانگ زدن، آواز دادن، داد و فریاد کردن (کودک مخصوصاً)، گریستن توأم با داد و فریاد